کیان

...

کیان پس از ماهها دوری از میادین ورزشی امروز سر تمرین حاضر شد!!!     ...

تولد تولد تولدت مبارک ...

کیان عزیزم بالاخره عکست تو مجله شهرزاد چاپ شد. حالا یه مجله برای آینده بایگانی شده که بعدن خودت ببینی.یکی رو بردم مدرسه.یکی سرکار خاله و یکی خونه عمه و یکی خونه داییه. آفرین پسرم می بینم که همه رو مجله خون و فرهنگی کردی!!!

کیان من عاشق مسواکه.وقتی ما مسواک میزنیم ذوق می کنه و میخواد که اونو بگیره. کیان الان تو 8ماهه و هنوز دندون نداره.منم از اینکه دندون درنیاورده خوشحالم چون با خیال راحت قطره آهنش رو میدم و نگرانی از سیاه و خراب شدن دندوناش ندارم. ما هم رفتیم براش یه مسواک خریدیم که انتهاش شبیه ماشین های رالیه. و از اون بعنوان دندونی استفاده می کنه و لثه هاش رو می خارونه. فکر کنم تا چند روز آینده دیگه دندونش دربیاد.حالا خدا کنه در آینده هم اینقدر به مسواک  علاقمند باشه.

...

دیروز کیان تو بغلم نشسته بودو داشتیم بازی می کردیم. که سر خورد و اومد پایینتر از دستاش گرفتم که بیارمش بالاتر. ولی دستش تقی صدا داد و یه دفه جیغش رفت هوا و اشکاش سرازیر شد. از ترس مردم.فکر کردم دستش آسیب دیده. محمد خواب بود به جیغای کیان بیدار شد. مامانم هم از تو اتاق دوید اومد ببینه که چی شده. بعد یه مدت آقا ساکت شد. و من همش اسباب بازی هاش رو میدادم دستش که ببینم میتونه بگیره که دستش سالمه یا نه.که بخیر گذشت. پسره ی ناز نازو حسابی منو ترسوند.

١٣شهریور کیان رو بردیم آتلیه.ولی انقدر لفتش دادن که دیگه بی حوصله شد و چند تا عکس بیشتر نگرفتیم داشت نق می زد که تا دوربین رو دید بهتش زد!! ...

...